09 October 2010

عمه خانم با وبلاگش غریبه است.هنوز خوب آشنا نشده، دوست شدن که به جای خود. 
 فقط می داند یک جایی هست که اسمش وبلاگ عمه خانم است و او باید تویش چیز بنویسد و پست هوا کند. هنوز نمی داند که با چه حرف هایی شروع کند و چه ها را کجا بگوید و چه حرف هایی را بگذارد برای بعدن که بتواند راحت لم بدهد و با لپ پر از کلوچه و لیوان چای کنار دست برای وبلاگش تایپ کند. همه ی حرف هایی را هم که قبلن آماده کرده بود یا از استرس آشنایی یادش رفته یا حس می کند هنوز وقت گفتنش نرسیده.
خلاصه اینکه احساس لال مونی و آماتور بودن فعلا در وجود عمه خانم موج می زند. ولی او که همینطوری نمی نشیند دست روی دست بگذارد. همه ی زورش را خواهد زد تا یک وبلاگ درست درمان از آب در بیاورد. کم کم یاد می گیرد. نگران نباشید

No comments:

Post a Comment